نامهی چهارم (از نامه های شمس المعالی نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » عالمان و عارفان نیریز » شمس المعالی نیریزی-انجمن(میرزا اسحاق پسر میرزا احمد) » منشآت شمس المعالی نیریزی »
ایضاً مرحوم شمسالمعالی به یکی از افاضل نوشته سلام علی تلک المعاهد انّها شریعه وردی او مهبّ شمالی(1) بعد، سلام علی ابراهیم انّه اوّاه حلیم(2)، چندی است که از گلزار ابراهیم نسیم خلّتی(3) فرا نمیوزد و سلام مودّتی و پیام محبّتی نمیرسد؛ گویی کریمهی: برداً و سلاماً(4)، از صفحهی خاطر آن عزیز مهربان فراموش است و یا آیهی: ابراهیمالذی وفّی(5) و اِنّ ابراهیمَ کانَ امّهً قانتا(6)، بر مصحف(7) ضمیر گرامی غیر منقوش کَأَنَّ لم یکنْ بینالحَجونِ إِلی الصَّفا أَنیسٌ، وَلم یَسْمُر بمکّه سامِرُ(8) ما...
دانشنامه مشاهیر » عالمان و عارفان نیریز » شمس المعالی نیریزی-انجمن(میرزا اسحاق پسر میرزا احمد) » منشآت شمس المعالی نیریزی »
ایضاً مرحوم شمسالمعالی به یکی از افاضل نوشته سلام علی تلک المعاهد انّها شریعه وردی او مهبّ شمالی(1) بعد، سلام علی ابراهیم انّه اوّاه حلیم(2)، چندی است که از گلزار ابراهیم نسیم خلّتی(3) فرا نمیوزد و سلام مودّتی و پیام محبّتی نمیرسد؛ گویی کریمهی: برداً و سلاماً(4)، از صفحهی خاطر آن عزیز مهربان فراموش است و یا آیهی: ابراهیمالذی وفّی(5) و اِنّ ابراهیمَ کانَ امّهً قانتا(6)، بر مصحف(7) ضمیر گرامی غیر منقوش کَأَنَّ لم یکنْ بینالحَجونِ إِلی الصَّفا أَنیسٌ، وَلم یَسْمُر بمکّه سامِرُ(8) ما...
میرزا عبدالکریم مصلح
دانشنامه مشاهیر » پزشکان و دانشمندان نی ریز »
این نوشته برگرفته از مقاله طب نیریز در گذر تاریخ است. او فرزند میرزا محمد مصلح است که پس از فوت پدرش در نیریز، به حرفه پزشکی اشتغال ورزید. بیش از این اطلاعی از نامبرده در دسترس نیست....
دانشنامه مشاهیر » پزشکان و دانشمندان نی ریز »
این نوشته برگرفته از مقاله طب نیریز در گذر تاریخ است. او فرزند میرزا محمد مصلح است که پس از فوت پدرش در نیریز، به حرفه پزشکی اشتغال ورزید. بیش از این اطلاعی از نامبرده در دسترس نیست....
مدح ظل السلطان(اثر شهاب نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شهاب نیریزی » آثار شهاب نیریزی » قصاید »
صبح چو سر زد ز کوه، مهر درخشان ماه من از در رسید، خرم و خندان شاخه ریحان نهاده بر گل سورى طره پیچان فکنده برمه تابان بسته به موى رقیق، کوه دماوند هشته به درج عقیق، گوهر غلطان گشته بلاخیز از دو جزع یمانى گشته شکر ریز از دو لعل بدخشان نرگس مکحول او ز باده خمارین سنبل مقتول او ز باد پریشان طلعت زیباى او چو ماه منور قامت رعناى او چو سرو خرامان خازن گنج روان نموده دو افعى خادم باغ...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شهاب نیریزی » آثار شهاب نیریزی » قصاید »
صبح چو سر زد ز کوه، مهر درخشان ماه من از در رسید، خرم و خندان شاخه ریحان نهاده بر گل سورى طره پیچان فکنده برمه تابان بسته به موى رقیق، کوه دماوند هشته به درج عقیق، گوهر غلطان گشته بلاخیز از دو جزع یمانى گشته شکر ریز از دو لعل بدخشان نرگس مکحول او ز باده خمارین سنبل مقتول او ز باد پریشان طلعت زیباى او چو ماه منور قامت رعناى او چو سرو خرامان خازن گنج روان نموده دو افعى خادم باغ...
در مناجات باریتعالی عزاسمه (اثر شعله نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
خداوندا تو دانایى و بینا سمیعى و بصیرى و توانا همه ذرّات عالم، در سجودت دو عالم، ریزه خوار خوان جودت به بزم آفرینش صبح تا شام نهاده دست جودت سفره عام نشسته بر سر این خوان یغما چه مور از خاک و چه ماهى ز دریا خداوندا تو جان بخش جهانى ...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
خداوندا تو دانایى و بینا سمیعى و بصیرى و توانا همه ذرّات عالم، در سجودت دو عالم، ریزه خوار خوان جودت به بزم آفرینش صبح تا شام نهاده دست جودت سفره عام نشسته بر سر این خوان یغما چه مور از خاک و چه ماهى ز دریا خداوندا تو جان بخش جهانى ...
چند نمونه از اشعار سلمان فروتنی
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » سلمان فروتنی »
غنچهی نورسته آن که بر قتلِ منِ خسته کمر بسته تویی آن که جان را سپرِتیغِ بلا کرده منم آن که پیمانِ مودّت همه بشکسته تویی آن که بر عهد تو همواره وفا کرده منم آن که خندان شده چون غنچهی نورسته تویی آن که از گریه به رُخ دجله رها کرده منم آن که از هر غم و دردی به جهان رسته تویی آن که عادت به غم و رنج و عنا کرده منم آن که بییادِ منِ دلشده بنشسته تویی آن که هر صبح و...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » سلمان فروتنی »
غنچهی نورسته آن که بر قتلِ منِ خسته کمر بسته تویی آن که جان را سپرِتیغِ بلا کرده منم آن که پیمانِ مودّت همه بشکسته تویی آن که بر عهد تو همواره وفا کرده منم آن که خندان شده چون غنچهی نورسته تویی آن که از گریه به رُخ دجله رها کرده منم آن که از هر غم و دردی به جهان رسته تویی آن که عادت به غم و رنج و عنا کرده منم آن که بییادِ منِ دلشده بنشسته تویی آن که هر صبح و...
غزلیات عمان نیریزی
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » عمان نیریزی » آثار عمان نیریزی »
چنان به دیده و دل جاگرفته اى یارا که نیست دیده و دل، سوى دیگرى ما را قسم به جان عزیزت، که از تطاول عشق نمانده تاب و تحمل، دل شکیبا را اثر نمى کند اندر دل تو ناله من ...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » عمان نیریزی » آثار عمان نیریزی »
چنان به دیده و دل جاگرفته اى یارا که نیست دیده و دل، سوى دیگرى ما را قسم به جان عزیزت، که از تطاول عشق نمانده تاب و تحمل، دل شکیبا را اثر نمى کند اندر دل تو ناله من ...
سوال و جواب شیرین و فرهاد(اثر شعله نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
یکى از زیباترین و دلکش ترین قسمت هاى این مثنوى "سوال و جواب شیرین و فرهاد" است که متأثر از مناظره "خسرو با فرهاد" در مثنوى خسرو و شیرین نظامى است و شاید بتوان گفت به همان زیبایى : "سوال و جواب شیرین و فرهاد" نخستین بار گفتا چیست نامت ؟ بگفتا گر قبول افتد غلامت بگفتا چیست آئینت به هستى؟ بگفت آئین و کیش بت پرستى بگفتا بت پرستیدن چه سود است؟ بگفت این مایه هر هست و بودست بگفتا...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
یکى از زیباترین و دلکش ترین قسمت هاى این مثنوى "سوال و جواب شیرین و فرهاد" است که متأثر از مناظره "خسرو با فرهاد" در مثنوى خسرو و شیرین نظامى است و شاید بتوان گفت به همان زیبایى : "سوال و جواب شیرین و فرهاد" نخستین بار گفتا چیست نامت ؟ بگفتا گر قبول افتد غلامت بگفتا چیست آئینت به هستى؟ بگفت آئین و کیش بت پرستى بگفتا بت پرستیدن چه سود است؟ بگفت این مایه هر هست و بودست بگفتا...
در توحید حضرت باری عزاسمه(اثر شعله نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
بسم الله الرحمن الرحیم به نام آنکه شیرین آفرین است برو از آفرینش آفرین است به خوبان جایگاه خسروى داد بتان را عشوه هاى معنوى داد زمین تا آسمان مه تابه ماهى به یکتائى او دارد گواهى ز مرغ خاک تا ماهى...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
بسم الله الرحمن الرحیم به نام آنکه شیرین آفرین است برو از آفرینش آفرین است به خوبان جایگاه خسروى داد بتان را عشوه هاى معنوى داد زمین تا آسمان مه تابه ماهى به یکتائى او دارد گواهى ز مرغ خاک تا ماهى...
شرح احوال عبدالحسین نیریزى
دانشنامه مشاهیر » کاتبان و خوشنویسان نیریز » عبدالحسین نیریزی(فرزند علی) »
عبدالحسین نیریزى، فرزند على، از خوشنویسان قلم نسخ در سده سیزده هجرى قمرى است. نسخه اى از تحفه الزائر علامه محمدباقر مجلسى (متوفى 1110 یا 1111 ه . ق.) به قلم او در دست است. تحفه الزائر: به قلم نسخ و تاریخ 1231 ه . ق.، عنوان ها با جوهر سرخ نوشته شده، بالاى برخى کلمات، خط سرخ کشیده شده و برگه اى اوّل و آخر فرسوده است. این اثر به شماره ردیف 1196 و شماره ثبت...
دانشنامه مشاهیر » کاتبان و خوشنویسان نیریز » عبدالحسین نیریزی(فرزند علی) »
عبدالحسین نیریزى، فرزند على، از خوشنویسان قلم نسخ در سده سیزده هجرى قمرى است. نسخه اى از تحفه الزائر علامه محمدباقر مجلسى (متوفى 1110 یا 1111 ه . ق.) به قلم او در دست است. تحفه الزائر: به قلم نسخ و تاریخ 1231 ه . ق.، عنوان ها با جوهر سرخ نوشته شده، بالاى برخى کلمات، خط سرخ کشیده شده و برگه اى اوّل و آخر فرسوده است. این اثر به شماره ردیف 1196 و شماره ثبت...
شهره شدن شیرین در نکوئی (اثر شعله نیریزی)
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
"شهره شدن شیرین در نکوئى" چو شد افسانهْ شیرین در نکویى وز او شد تازه ملک خوبرویى درآمد در چمیدن سرونازش به پا افتاد گیسوى درازش به مژگانش ز ناوکهاى خونریز نهاده صدهزاران خنجر تیز کشیده قوس ابرو تا بناگوش فکنده زلف پرچین بر سر دوش شکر بارید لعل نوش خندش خرام آموز شد، سرو بلندش ز رخ بشکست رونق، مهرومه را فسون آموخت، بادام سیه را ز عارض طعنه زن شد، ارغوان را ز گل بخشید، زینت بوستان را ز گلبرگ جمالش، ناز مى ریخت ...
دانشنامه مشاهیر » شاعران و سخنوران نیریز » شعله نیریزی » آثار شعله نیریزی »
"شهره شدن شیرین در نکوئى" چو شد افسانهْ شیرین در نکویى وز او شد تازه ملک خوبرویى درآمد در چمیدن سرونازش به پا افتاد گیسوى درازش به مژگانش ز ناوکهاى خونریز نهاده صدهزاران خنجر تیز کشیده قوس ابرو تا بناگوش فکنده زلف پرچین بر سر دوش شکر بارید لعل نوش خندش خرام آموز شد، سرو بلندش ز رخ بشکست رونق، مهرومه را فسون آموخت، بادام سیه را ز عارض طعنه زن شد، ارغوان را ز گل بخشید، زینت بوستان را ز گلبرگ جمالش، ناز مى ریخت ...